کد مطلب:102460 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:273

مسوولیت تربیت و مساله ی آزادی











چنانچه در آغاز این فصل گفته شد، تربیت و تعلیم وظیفه ی اصلی پیامبران است، و هركس در این راه گام بردارد، كاری پیامبرانه می كند و لذا شایسته است كه همان شیوه را برگزیند، زیرا پرورش و پروردن، راه نمودن و از پایه ی حیوانی برتر آوردن، همان پروردگاری است. پروردگار دانا، این امر مهم را به وسایل گوناگون انجام می دهد. از دادن نیروهای خرد و اندیشه و دریافت و تجریه و تحلیل و آزادی انتخاب به بشر گرفته، تا ایجاد نظم و هماهنگی در طبیعت و گذاشتن قانون در آفرینش و فرستادن پیامبران و راهنمایان و حجتها، همه برای آن است كه این موجود خاكی، از سطح ماده و حیوانیت برتر آید و بشری شود كه شایستگی راهنمایی شدن به وسیله ی كتاب و پیامبر را بیابد و با دریافت و پذیرش آنها، آزادانه برگزیند و با بال نیرومند روح خدایی كه در او دمیده شده، به پرواز درآید و خود را خداگونه كند.

پس هدف بسیار بلند و والا، مسوولیت بس گران، شیوه ی رسانیدن خیلی مهم و برنامه ریزی و سرمایه گذاری و توجه بدان بزرگ و بی مانند است.

یكی از مسائل مهم و شایان توجه كه برنامه ریزی و ذهن و اندیشه ی همه ی كارشناسان تعلیم و تربیت را به خود مشغول داشته، مساله ی آزادی یا عدم آزادی است.

همه ی كارشناسان و دست اندركاران آموزش و پرورش روزگاران كهن بر این باور بودند كه انسان را نمی توان آزاد گذاشت، زیرا انگیزه های طبیعی و غریزه ها، او را به سوی آنچه به ظاهر مطلوب و به طبع حیوانی خوش است، می كشاند و چون در

[صفحه 302]

آن گودال فروافتاد، بیرون آوردن و رها ساختن و نجات او، بسی دشوار است، اگر نگوییم محال می نماید.

و كارشناسان روزگار نو، بر این باورند كه اگر بشر را آزا بگذاریم بهتر تربیت می شود و به مقصد می رسد و توان انتخاب و تشخیص او بیشتر می شود.

این یك بحث و بررسی بسیار گسترده ای است كه نمی توان به آسانی درباره اش داوری كرد و و حق مطلق را به یكی از این دو شیوه داد. و بر این سر نیستم كه در این جا وارد این گفتگو شوم. تنها بدین نكته اشاره می شود كه در مكتب تربیتی ادیان، مربی اصلی پروردگار است و پیامبران، همگی رهنمودهای او را، با روشی مخصوص به خود، اجرا می كنند.

پیشوایان هدایت، همان رهنمودها را، با همان شیوه ها، برای تربیت بشرها و انسان سازی، به كار می بندند. بنابراین، چون هدف انبیاء و امامان، برتر بودن بشر از سطح چارپایان و ساختن انسانها به گونه ای است كه خداگونه شوند و چون شیوه ای را هم كه برای رسانیدن بدان هدف برمی گزینند، باید متناسب و هماهنگ با آن باشد، دیگر بحث درباره ی چیستی هدف و چگونگی شیوه در میان نیست.

پیامبران، با فطرت سروكار دارند و فطرت را خداجوی و حق پرست می دانند و خو د را، تنها یادآوری كننده، برای به یاد آوردن پیمانی كه آدمیان در روزگار فطرت با پروردگار بسته بودند. لذا این شیوه، در مورد كودكان و جوانان تاثیری حتمی دارد و برای بزرگسالان، در صورتی كه خود را به چیزی وابسته نكرده باشند كه برای حفظ آن، پافشاری كنند و با عناد دست از آن برندارند، به راحتی موثر واقع می شود.

كلمه ی رسول به معنای «رهایی بخش» است. پیامبر و فرستاده ی خدا، بشرها را از هر قید و بندی كه بر دست و پا و زبان و اندیشه و خرد آنان زده شده است، آزاد می گردانند و به بند بندگی پروردگار حكیمی در می آورند كه هم نسبت به منافع و مصالح بندگانش داناست و هم بر آنان مهربان.

[صفحه 303]

پس در این جا بحث «آزادی» به معنای بی بندو باری و رهایی از هرچیی، در میان نیست. و امیرالمومنین، در قطعه ی زیر، از آن بیم دارد كه اگر فرزندش را از هر قید و بند تربیتی رها سازد و او را در میان شكارچیان اندیشه و تبهكاران جنایت پیشه تنها گذارد، با افتادن در مغاك كژی ها و اندیشه های انحرافی نابود و تباه گردد، لذا می گوید،

«ثم اشفقت ان یلتبس علیك ما اختلف الناس فیه من اهوائهم و آرائهم مثل الذی التبس علیهم، فكان احكام ذلك علی ما كرهت من تنبیهك له احب الی من اسلامك الی امر لا آمن علیك به الهلكه و رجوت ان یوفقك الله فیه لرشدك و این یهدیك لقصدك، فعهدت الیك وصیتی هذه.»

آنگاه بیم آن داشتم كه خواسته ها و اندیشه هایی كه مردم درباره ی آنها دچار اختلاف شده كارها را بر آنان تیره و درهم ساخته تو را هم گرفتار سازد و مانند آنان بر تو هم حقایق را بپوشاند، لذا استوار

[صفحه 304]

گردانیدن آن را در وجود تو، با این كه آگاه ساختنت از آنها را خوش نداشتم، در نزد من دوست داشتنی تر از رها ساختن تو و سپردن ات به دست چیزی است كه از نابودی و تباهی ات به وسیله ی آن اطمینان ندارم و امید به آن بستم كه خدا در این راه تو را برای راهیابی رستگار كند و بدان جا كه آهنگ رسیدن داری راهنمایی فرماید، پس به كار بستن این سفارشم را به عهده ی تو گذاشتم.

امیرالمومنین (ع) در این بخش از سخن به نكته ای اشاره می كند كه سزاوار است توضیحی درباره ی آن آورده شود.

می گوید،«استوار گردانیدن آن را در وجود تو، با این كه آگاه ساختن ات از آنها را خوش نداشتم، در نزد من دوست داشتنی تر از رها ساختن تو و سپردن ات به دست چیزی است كه از نابودی و تباهی ات به وسیله ی آن اطمینانی ندارم».

آن چیزی كه امیرالمومنین می خواهد در ذهن و وجود فرزندش و هر جوان دیگری، استوار و پایدار گرداند، گزیده و پیامد همه ی تجربه هایی است كه از بررسی و مطالعه در تاریخ گذشته و احوال و رفتار گذشتگان و از پیشامدهای خوش و ناخوش پدید آمده و از سرگذشتهای عبرت آموز ملتهایی كه این راه را پیموده ان و گروه هایی كه در جهان به سر می برده اند، به دست آورده است.

گروه های بشری با آزمایش و خطا، افتان و خیزان و با دادن تاوان ها و بهای گران، نتایجی به دست آورده اند كه شایسته است مورد توجه انسانهای بازپسین قرار گیرد، تا بدون پرداخت بهایی سنگین و از دست دادن فرصتهایی ارزشمند، از خوبی ها و نقطه قوتهای آن سود جویند و آنها را به كار بندند و از بدیها و نقاط ضعف آن دوری گزینند.

شاعر گفته است،

[صفحه 305]

مرد خردمند خردپیشه را
عمر دو بایست در این روزگار

تا به یكی تجربه اندوختن
با دگری تجربه بردن به كار

آری اگر انسان زندگی خود را دنباله ی زندگی گذشتگان بداند، دو عمر برای خویش قائل می شود. عمر نخست، سالیانی است كه بر پیشینیان گذشته است و باید از فراز و نشیب و خوب و بد آنها تجربه اندوخت و عمر دوم را سالیان زندگی خود كه سزاوار است تجربه های گذشته را به كار برد.

نكته ی دیگر. ناخوش داشتن امام از آگاه شدن فرزندش به مطلبی است كه این آگاهی را بر ناآگاهی و درنتیجه تباه شدن ترجیح می دهد و آن را بیشتر می پسندد.

ابن ابی الحدید در این باره می گوید، «امیرالمومنین خوش ندارد فرزندش را از تفسیر قرآن و علم فقه به فرورفتن در امور مربوط به اصول منحرف گرداند و درنتیجه او را به مسائلی آگاه سازد كه نیاز به نگرش دقیق و اندیشیدن در دلیلها و شبهات باریك بینانه دارد و بیم آن می رود كه فرورفتن در آنها عقیده اش را متزلزل و ناپدید كند، لیكن چاره ای جز این نمی بیند كه او را بر اضول دیانت اگاه فرماید، اگرچه از دچار شدن به خطر شبهه هم اكراه دارد، لذا وی را به امور كلی و مجمل و بدون درگیری با جزئیات مفصل، آگاه می كند و به وی فرمان می دهد كه پیوسته از آنها جدا نشود و از آنها نگذرد و به چیزی دیگری بپردازد و از رفتن به دنبال امور شبهه ناك خودداری ورزد».[1].

لیكن به نظر می رسد كه ابن ابی الحدید، عالم كلام معتزلی و اهل فرورفتن در مسائل اصولی و شبهه ناك، منظور امیرالمومنین (ع) را به روشنی درنیافته، در حال و هوای روزگار خودش، توضیحی داده است. و به هر حال، اگرچه ما هم در روزگار خودمان نمی توانیم ادعا كنیم كه همه ی منظور امیرالمومنین (ع) را به روشنی دریافته ایم، اما برداشت دیگری هم می توان از این اشاره ی مجمل امام (ع) داشت و گفت، امام مقید

[صفحه 306]

كردن اندیشه ی جوان را به آموزش رشته ی خاصی از دانشها و جلوگیری از تجربه كردن هر چیزی را كه سزاوار نیست، در عین حال فرمان به آموختن مطالب خاصی و گریز از پیروی نگرشهای گوناگون را، بر رفتن آزمایشی و آزادانه به دنبال موضوعاتی كه برخاسته از هواها و نگرشهای خاص مردم است، ترجیح می دهد و برتر می داند.

پس امام از مقید كردن هر اندیشه ای اكراه دارد، در عین حال در اختیار گذاشتن چكیده ی تجربیات و آموزشهای پربار گذشتگان را، بر شیوه ی آزمایش و خطا و آزاد گذاشتن بی مرز جوان را در مسائل تربیتی كه احتمال فساد آن بر صلاحش بیشتر است، برتر می داند و همین شیوه را در تربیت برمی گزیند، آگاه ساختن و رهنمود ویژه ای دادن.

سفارشها و آموزشهای پرورشی امام بسیار است، لذا از میان آنها، دوست داشتنی ترین و گزیده ترینش را در اختیار می گذاریم،

«و اعلم یا بنی، ان احب ما انت آخذ به الی من وصیتی، تقوی الله و الاقتصار علی ما فرصه الله علیك و الاخذ بما مضی علیه الاولون من آبائك و الصالحون من اهل بیتك، فانهم لم یدعوا ان نظروا لانفسهم كما انت ناظر و فكروا كما انت مفكر، ثم ردهم آخر ذلك الی الاخذ بما عرفوا و الامساك عما لم یكلفوا. فان ابت نفسك ان تقبل ذلك دون ان تعلم كما علموا، فلیكن طلبك ذلك بتفهم و تعلم، لا بتورط الشبهات و علو الخصومات.»

[صفحه 307]

فرزند عزیزم، بدان كه آنچه از سفارشم را بیشتر دوست دارم در پیشگیری، پروای خدا پیشه كردن و بدانچه خدا بر تو واجب و بایسته ساخته بسنده كردن است و پیمودن راهی كه پدران نخستین ات سپردند و شایسته كاران از خاندانت بر آن راه رفتند، زیرا، همانگونه كه تو نگران خویشی، آنان هم از نگریستن برای خویش دست بازنداشته اند و همانگونه كه تو در اندیشه ی آن هستی آنان نیز اندیشیده اند و سرانجام این نگرش و اندیشه، آنان را در پایان، به در پیش گرفتن آنچه را شناختند و خودداری كردن از آنچه بدان مكلف نبودند، برگردانید. پس اگر نفست پذیرای آن نشد كه آنچه را آنان دانستند فراگیرد، پس باید دانشجویی تو با دریافت و آموختن باشد، نه با انداختن بی باكانه ی خود در پرتگاه هماننده ها و برتری جستن در دشمنی ها.

[صفحه 308]


صفحه 302، 303، 304، 305، 306، 307، 308.








    1. شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 70.